×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

سخن آشنا

سخن آشنا با دلهای عاشق

فقط خدا کریــــم است

 داستان آموزنده کریم خان زند با درویش ( داستان کریم واقعی)

 

 . درویشی تهیدست از کنار باغ کریم خان زند عبور می‌کرد


 . چشمش به شاه افتاد با دست اشاره‌ای به او کرد


 . کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند


کریم خان گفت: این اشاره‌های تو برای چه بود؟


 !!! درویش گفت: نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم 

آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده؟


کریم خان در حال کشیدن قلیان بود؛ گفت چه می‌خواهی؟


 !!! درویش گفت: همین قلیان، مرا بس است


 . چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت 

خریدار قلیان کسی نبود جز کسی که می‌خواست نزد کریم خان رفته

 ... و تحفه برای خان ببرد. پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد


 .روزگاری سپری شد. درویش جهت تشکر نزد خان رفت


 . ناگه چشمش به قلیان افتاد و با دست اشاره‌ای به کریم خان زند کرد

 : و گفت 

نه من کریمم نه تو 

 .کریم فقط خداست

که جیب مرا پر از پول کرد

. و قلیان تو هم سر جایش هست
چهارشنبه 30 مرداد 1392 - 12:19:08 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

http://www.gegli.com

ارسال پيام

چهارشنبه 30 مرداد 1392   8:34:28 AM

عالی بود مرسی

آخرین مطالب


خوب بودن وظیفه است


سهم من هرچه که هست


خدا به تو نزدیک است


این هم میگذرد


خوش شانسی و بدشانسی


امشب ... لیلة الرغایب


تقدیم به تنها دوست واقعی ... مادر


... عشــــــق یعنـــــــی


بی سر و سامان توام یا حسین


دو صد گفته چون نیم کردار نیست


نمایش سایر مطالب قبلی

پیوند های وبلاگ

آمار وبلاگ

117073 بازدید

106 بازدید امروز

62 بازدید دیروز

281 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements